آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

دنیای شیرین علی و آیدا

امروز در مهد کودک.........

اصولا ایدا خانم موقعی که می گذارمش مهدکودک و قراره از من جدا بشه عین خیالش نیست . نه گریه ای نه غصه ای به راحتی می ره بغل مربی اش و من راحت می رم .   امروز از صبح زود بیدارشده بود . من وسایلش را گذاشتم توی ساک و کیف خودم و ساک ایدا را روی میز هال گذاشته بودم. ایدا که عاشق وارسی کردن کیف منه رفت سراغ کیفم و از توی جیب کیفم یه خودکاربرداشت . هرچی خواستم از دستش بگیرم نداد. خلاصه ما سوار ماشین شدیم ومن ساندویچ نون و پنیری که براش برداشته بودم نصف کردم تا مجبور شه با هردودستش بگیره و خودکار را بده. همین هم شد . وقتی رفیتم مهدکودک ایدا رفت بغل مربی اش و شروع کرد به گریه کردن . منم ناراحت شدم و گفتم مامانی زود می ام دنبالت .و سعی داش...
25 بهمن 1391

پسرکم تولدت مبارک

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن   علی جان تولدت مبارک ...
7 بهمن 1391

یه آب بازی کوچولو!!

آیدا خانم الان حسابی تب وسواسش رفته بالا انقدر که ... خانم گل رو بکشی هم توی حموم توی آب نمی نشینه یعنی از روی پای من پایین نمی ره. تا قبل از یک سالگی اش که حتما توی حموم یه چرت ده دقیقه ای هم می زد و واقعا می خوابید سرش و به سینه مامانی تکیه می داد و می خوابید . بعد که بیدار و سرحال می شد مامانی می شستش. و حالا.. می نشینه روی پای مامان و با اسبابهای حمومش بازی می کنه . براش توی اب کف درست کردم  و کف ها رو برداشتم گذاشتم روی دست و پاش . اول کمی نگاه کرد و بعد .................. وای جیغ بنفشی زد که بیا و ببین. فکر می کرد که کثیف شده و تا اب نریختم روش که کف ها پاک نشد ساکت نشد. این هم از برکات دخمل تر تمیز داشتنه وقتی هم هوس حمام رفتن ...
1 بهمن 1391
1